سال 83 به دلیل بی خردی دکترم که نفهمیده بود چمه اندکی موش آزمایشگاهی شده بودم
یادمه اونقدی مث سگ ترسیده بودیم که اصن مهم نبود دارن چی کارم میکنن.
چند نفر وایستادن؟ مرد و زن و من و نیمه برهنه میبینن یا بهم دست میزنن
اکوی قلب یکی از گه ترین خاطرات اون روزامه
مردی نزدیک 50 ساله. با یه لوله فلزی افتاده بود به جون قفسه سینه ام که با بافتی در حال شکل گیری و در اون سن و سال در حد مرگ دردناک پوشیده شده بود.
نمیدونم از خجالت بود تو اون وضعیت یا شوک قضیه که چرا من؟ درد وحشتناکی که هر بار اون دسته فلزی دستگاهاکو رو فشار میداد روم و تحمل میکردم هیچی نمیگفتم.
ته قضیه در نهایت شد این که من سالم سالمم
یعنی هیچ نیازی به انجام دادن این همه ازمایش و عکس و کوفت و زهر مار نبود
هیچ نیازی به تجربه کردن این ها تو 13 سالگی نبود
هنوز نمیدونم این کینه هه هست تو دلم از اون دکتره. که همه اینا رو نوشت که برم انجام بدم
الان یازده سال گذشته و برای یه چک آپ باید برم سونوگرافی سینه.
هیچ پروسه ی خاصی نیست
ولی اساسن هر کاری میکنم نمیتونم اون حس گهی که موقع حرکت دادن اون میله فلزی با ژل سرد و سوزش و دردی که به خاطر فشار دادن بیش از حد دکتر رو سینه ام داشتم و فراموش کنم.
و این بار باز هم دکتر مرده.
یاد اون دوستی کنم که یه ماه پیش میخواست بره دماغشو عمل کنه و نگران بود که همون موقع که نوبت عمل داره پریود میشه. بهش گفتم خب به دکتر گفتی چیزی نگفت؟ عیبی نداره همون هفته دماغتو عمل کنی؟
با چشمای از تعجب باز برگشت گفت وا؟ چی بگم! خجالت میکشم . بگم چی؟ من پریودم؟