۱۳۹۶ اسفند ۸, سه‌شنبه

152

نقد و بررسی اینکه چرا دو هفته پیش خیلی متمدنانه از هم جدا شدیم هم اکنون در تلگرام
تازه صدات داشت یادم میرفت

۱۳۹۶ بهمن ۲۷, جمعه

150

 به مرحله ای رسیدم که برای اولین بار مامان همراه همیشگی و انگیزه ام برای پیشرفتم نیست.
که هر بار باهاش حرف میزنم از برنامه هام برای بهتر شدنم تو کار، حرص هام برای بیشتر پول درآوردن،  برنامه هام برای آینده که خودم با پول خودم برای خودم خونه ای بخرم یا ماشین،  یا اینکه چند تا کشور دنیا رو ببینم، از اون ور خط سکوت میشنوم

یه دخترشو شوهر داده و تمام بلاهایی که میتونست رو تجربه کرده. و منی که این همه خودمو کشتم شبیه دختر اولش و خودش نباشم حالا که دارم عملیش میکنم آرزوش اینه که الان من ازدواج کنم و براش نوه بزام تا با خیال راحت روند پیریشونو طی کنن.

تمام تصمیمات بزرگ حول اینکه برای خواستگاری من یا عروسیم باید چی کار کنیم یا اگه این کارو کنیم شوهر کردنش تحت شعاع قرار میگیره انجام میشه. و خیلی رسمی تو خونه بحث میشه. انگار الان یه هو یه دامادی از تو جیبم درمیارم میگم دااللی من اومدم!
من هیچ 
من نگاه

هر چقدر مستقل، هر چقدر طرز فکر متفاوت هر چقدر پول دار وقتی در قلب یه خانواده فوق سنتی میای بیرون با حالتی که هنوز داری باهاشون زندگی میکنی هیچ فرقی نمیکنه .

به گمونم ترجیح میداد من تو همون شهرستان کوچیک میموندم و از در و دیوار برام خواستگار  سنتی میریخت که من شوهر کنم
که خیالش راحت شه. تاکید میکنم! همون جوری که خیالش بعد ده سال از شوهر دادن اولی خیلی خیلی خیلی راحته!

من نمیدونم بقیه تو این جو متناقض دقیقا چه خاکی بر سرشون میریزن. 

تمام آنچه در نظرم درست  و منطقی بود الان برعکس شده. تمام آنچه الان از زندگی میخوام متفاوته با آنچه 5 سال پیش بوده. و حتا جرئت بیانشم ندارم چه برسه که عملیش کنم.

۱۳۹۶ بهمن ۲۲, یکشنبه

149

در نیم سال دوم سال 96 سه تا دیت با سه تا آدم با فازهای کاملن متفاوت رفتم که دو تاشون از وسط دیت اول سیخ نمودند.
اولی ضایع کرد همون لحظه.
.دومی به طرز ماهرانه ای پنهان کرد

احتمالا رو پیشونی من ، پشت خنده هام یا حرفامم نوشته :
"این حتما بالافاصله میدهد!"

چس کن را به مدتی نامعلوم به برق میزند. سیستم کراش یاب را هم تا مدتی نامعلوم دان میکند. خود را با کار خفه میکند تا این روزهای پایانی 96 هم بگذرد.






148

وقتی همتون فقط میخواید بُکنید و در برید.

ما میفهمیم. فقط خودمونو گول میزنیم که شاید اشتباه کنیم.

نتیجه میشه این که نه میکنید نه درمیرید. رو کوله باری از خاطرات تلنبار میشید.

۱۳۹۶ بهمن ۱۳, جمعه

147

 بین دیمن و استفن، دیمن رو انتخاب کردم. 

146


چه جوری تو دو هفته، یه ماه ازدواج میکنید و روزی ده بار به این فکر نمیکنید که اشتباه کردید یا عجب گهی خوردید؟
من چه مرگمه که نمیتونم اعتماد کنم.
خوشم میاد ! تو کف طرفم. نمیتونم اعتماد کنم.
چرا ؟
ازدواج بخوره تو سرتون اصن.
تو یه رابطه نیم بند هم نمیتونم اعتماد کنم.