۱۳۹۸ دی ۲۵, چهارشنبه

202

خب من هیچ وقت هیچ تلاشی نکردم.
از مسیرش لذت نبردم.
فقط خیال آخرش و دوست داشتم.
همین جا بود که درست نبود.
همه اون چیزی که الان دارم و هستم و راضیم به خاطر تلاشی بود که براشون کردم. به خاطر بالا و پایینی که تو مسیر داشتم.
من هیچ وقت با تمام وجود نمیخواستش.
برا همین وایستادم
دست نگه داشتم.

۱۳۹۸ دی ۲۴, سه‌شنبه

۲۰۱

اتفاقای مزخرف اخیر جدا از تراژیک بودن خودشون یه واقعیت تراژیک دیگه ای رو به من فهموندن.
که تمام این خیال ها ، امیدها و احتمالات زیر یه درصدی ته دلم که گاهی برای دل خوش کنک بهشون پناه میبردم هم همراه اون مسافرا همراه چمدوناشون به هزار تیکه تبدیل شد و تو افق محو شد.
جمع کردم خودمو مثلن
درست لحظه ای که میام یه زندگی جدید و خیال و امید جدید برای خودم بسازم یه جوری میان جلو چشمم
که انگاری کارد فرو کردی تو دلم
این چه دردیه که تموم نمیشه
این چه گره ایه که وا نمیشه