۱۳۹۴ خرداد ۱۷, یکشنبه

1

بعد از 5 شبانه روز بی خوابی . داد و فریاد های ممتد با مسئولین آموزش برای حذف درسی که پسفردا امتحانشه و هنوز حذف نشده تو اوج داغی هوا به مغز خرم زد به جای پل مدیریت از ونک برم خونه. در حال گیج و منگی یه هو دیدم نصف بدنم داره میسوزه و یه طرف بدنم کاملن خیس شده .... اینقد منگ بودم تا چند ثانیه طول کشید که حتی ماجراهای مهر پارسال یادم بیاد.چنان پریدم عقب و تا حد مرگ وحشت کردم که
برگشتم پشت سرم دیدم یه پیکان درب داغون خط انقلاب جوش آورده تمام محتویاتشو تف کرده رو من .
در اون لحظه ... اون ثانیه... به جای اینکه فحش بدم به راننده تاکسیه در باب مرتیکه حماال ! فقط داشتم خدارو شکر میکردم که آب لجن اون پیکان درب داغون ریخته سرم نه اسید.

۱ نظر: