بعد از 5 شبانه روز بی خوابی . داد و فریاد های ممتد با مسئولین آموزش
برای حذف درسی که پسفردا امتحانشه و هنوز حذف نشده تو اوج داغی هوا به مغز
خرم زد به جای پل مدیریت از ونک برم خونه. در حال گیج و منگی یه هو دیدم
نصف بدنم داره میسوزه و یه طرف بدنم کاملن خیس شده .... اینقد منگ بودم تا
چند ثانیه طول کشید که حتی ماجراهای مهر پارسال یادم بیاد.چنان پریدم عقب و
تا حد مرگ وحشت کردم که
برگشتم پشت سرم دیدم یه پیکان درب داغون خط انقلاب جوش آورده تمام محتویاتشو تف کرده رو من .
در اون لحظه ... اون ثانیه... به جای اینکه فحش بدم به راننده تاکسیه در باب مرتیکه حماال ! فقط داشتم خدارو شکر میکردم که آب لجن اون پیکان درب داغون ریخته سرم نه اسید.
برگشتم پشت سرم دیدم یه پیکان درب داغون خط انقلاب جوش آورده تمام محتویاتشو تف کرده رو من .
در اون لحظه ... اون ثانیه... به جای اینکه فحش بدم به راننده تاکسیه در باب مرتیکه حماال ! فقط داشتم خدارو شکر میکردم که آب لجن اون پیکان درب داغون ریخته سرم نه اسید.
شانس اوردی اقا، شانس
پاسخ دادنحذف