۱۳۹۴ تیر ۳۰, سه‌شنبه

38

من اگه تا چند روز آینده مردم ،من و ببرین توبازارچه امام زاده عبدالله اونجایی که سوهان هاش خوشمزه اس دفن کنین و رو قبرم  بنویسین  بدلیل افراط در تبدیل زبان کی برد از فارسی به اینگلیسی و اینگلیسی به فارسی و جاستیفای  چپ به راست راست به چپ  در حین تایپ تمامی افعال استمراری "می " دار و فرامیل ریاضی  در فارسی لاتک . 
آخرشم یه جوان ناکام اضافه کنین 

بازگشت همتون به سوی من است. 

۱۳۹۴ تیر ۲۹, دوشنبه

37

من پتانسیلشو داشتم که اندکی خود داف پندار تر از آن چیزی که هستم در ظاهر نشون بدم
یعنی شاید در واقعیت بیشتر از تو خود داف پندار باشم




۱۳۹۴ تیر ۲۸, یکشنبه

۱۳۹۴ تیر ۲۷, شنبه

34

 وقتی بعد یه سال و خورده ای زنگ زد و بعد دو دقیقه بحث و برد که بریم بیرون.و حتمن حتمن امروز دوزاریم افتاد که یه بشر دیگه ای هم هست که سوپرایزه قضیه 
که خب جدی بود
مثلن قرار بود این هفته بیاد ایران ارواح عمه اش
پازل ما چندین ساله که یه تیکه اش کمه ولی همینشم واسم لازم بود
بعد این همه مدت خانوم بودن و با شخصیت بودن اندکی لش بازی و 
بی ادب بودن لازم بود 
منتهی میزان راحت بودنم یا این دو بشر همیشه و همیشه بعداز اینکه به خونه و دنیای واقعی و دوباره خانوم و باشخصیت بودن من و ناراحت میکنه
و معذب
یه حس بی خود که نمیشه گفت 
ولش کن اصن 


۱۳۹۴ تیر ۲۴, چهارشنبه

33

 کلن اینکه چس ناله میاین. میشینین شکلات میخورین با بستنی
یه مشت ژلوفن میندازین بالا و یه روز تمام تو تخت میمونینو درک نمیکنم!

من از اولین ثانیه اش تا روز آخرش به طور ناگهانی و نان استاپ میرم رو دور تند. 
توانایی فیزیکی بدنیم به نهایت ممکن میرسه با وجود درد شدید میتونم کلی ورجه ورجه کنم کل خونه رو تمیز کنم کلی چیز میز بشورم!  حتی ! امتحان ترم تربیت بدنی بدم ! شونصد متر بدوووئم 
 .حافظه و تمرکزم به بی نهایت ممکن میرسه و کل درسای نخونده.گزارشای ننوشته و پروژه های انجام نداده ام تو اون یه هفته تموم میشه. 
حالا نمیدونم این هورمونها به چه آستانه ای میرسن که من این جوری میشم ولی خب ای کاش همیشه همینطوری بودن !!
والله !

۱۳۹۴ تیر ۲۱, یکشنبه

32

در تمام عمرم تصورم از داشتن وان تو حموم این بود که تو چرک و کثافت خودتون و مابقی اعضای خونه اتون حموم میکنید.

۱۳۹۴ تیر ۲۰, شنبه

31

Grandma Flo on marriage:
Someday, you will look at him...., hating him with every fiber of your being,... wishing that he would die the most violent death possible.....It will pass.


۱۳۹۴ تیر ۱۷, چهارشنبه

29

باید دو نفرمهمون بیان خونه آدم که آدم متوجه بشه تنها برای 8 نفر لیوان، برای 6 نفر قاشق چنگال و برای 4 نفر کاسه ماست و چاقوی میوه داره 
هیچ مدل ظرفی که بشه توش خورش یا سالاد ریخت آورد سر سفره هم نداره .
 که آدم بپره بره اولین شهروندی که پیدا میکنه  و اولین جایی که نشانه ای از اون مارکی که مامان میخره ببینه(خانومه گفت اصل .هم نیس تازه!) بیریخت ترین چه بسا تنها ترین مایحتاج ظرفی رو ازون جا تهیه کنه 

و اینکه کلن دو شعله گاز وجود داره . و 4 مدل موجود باید روی گاز آماده شن و همه اشون همزمان داغ هم باشن !
ازین دو تا شعله هم فقط رو یکیشون میشه سرخ کرد. اون یکی هم شیب داره روغن یه ورش جمع میشه....

خلاصه که میان خودمونو ببینن ولی ما همش تو آشپزخونه خواهیم بود احتمالن ........

پ.ن1: باز جای شکرش باقیه مامان بشقاب پیش دستی اون سرویس چینی 40 سال پیششو داده بهمون
:)))پ.ن2 :خوش میگذره چون همش قراره بخوریم تا بترکیم !


۱۳۹۴ تیر ۱۶, سه‌شنبه

این آدام لوین اگه میدونست با رفتن یه هویی به عروسی مردم چه گهی به خاص ترین روز اون دخترا میزنه هیچ وقت نمیرفت. یک طرف کراش ده دوازده ساله ات. سکسی ترین موجود متحرک. یک طرف یه داماد کج و کوله که خدا با یه چی کوبید تو ملاجش که بیاد تورو بگیره. پ.ن: راس میگن خارجیا بی غیرتن. حضور این بشر تو عروسیت معادل اینه که میس تگزاس تو عروسی جلو چش همه یه پرفورمنس واسه داماد به نمایش بگذارند.

۱۳۹۴ تیر ۱۵, دوشنبه

28

دوماه مونده بود به عروسی خواهرش خلاصه که دست مارو کشید برد کلاس رقص واسه تقویت رقص چاقوش
جدا ازینکه این مربی عزیزمون تو همون جلسه اول هر مدل رقصی که از بچگی میکردیم و برد زیر سوال بعد 4-5 جلسه کل سیستم قر ما رو عوض کرد
این رفیق مام تاکید کرده بود که به هیچ کی نگم رفتیم کلاس و گه بخورم اگه تو عروسی خواهرش این حرکات و انجام بدم 
که بعدن فیلم و میبینه و پوست من رو میکنه
دیگه کشش ندم که شد حکایت کلاغ و یاد گرفتن راه رفتن کبک
کل عروسی داشتم الگوریتم رقصی که تمرین کرده بودیم و تغییر میدادم که شبیه اون نشه رقص قبلی خودمم یادم نمیومد 

کسی اون فیلمو نبینه کلن 

پ.ن: این مربیمون میرفت خونه عروس دامادا بهشون جداگانه و دو تایی رقص یاد میداد ....
مردم واسه برگزاری مراسم عروسی مشکلات دارن..... اینام مشکلات دارن به خدا.....

۱۳۹۴ تیر ۱۳, شنبه

27

فانتزی های 15 سال پیش این موقع ها  که کل تابستونمون و بتمرگیم تو خونه و ریاضی بخونیم تیزهوشان قبول شیم (4 بار !!!!سگ تو روحتون)که بعدش المپیاد بریم طلای جهانی بیاریم و بعدشم بریم شریف  رو شامل میشد  به نظر میرسید یه تهی داره 

تو مغز ده ساله امون فرو نکرده بودن که تا آخر آخرش نمیتونی روزی 12 ساعت درس بخونی 
که یه روزی این انگیزه ها ریده میشه
که دنیا عوض میشه

که یه روزی میاد و خسته میشی 


که یه روزی میاد برمیگردی عقب میبینی نه کودکی داشتی نه نوجوانی نه جوونی .
قرارمون این نبود !


26

یکی از پز های ثابت مامان در مورد من به مردم اینه که حسود نیستم تو بدترین شرایط حتی 
البته راست میگه چون ثابت کردم این قضیه رو قبلن
ولی الان باید ناامیدش کنم

شدیدن حسودی میکنم اخیرن!!!!!!!

۱۳۹۴ تیر ۱۱, پنجشنبه

24

هیچ وقت زیاد به هم نزدیک نبودیم ولی همدیگه رو قبول داریم اوکی ایم با هم
این بشر همیشه و همیشه بدون ریمایندر خاصی تولدم یادشه و تبریک میگه در حدی که مامان بابام و رفقای فاب خودم ممکنه دو روز بعد یادشون بیاد
بعدش همون سمس خشک و خالیش به قدری مرام کشم میکنه هر سال تو روز تولدم که خودم ناخودآگاه همیشه یادم میمونه تولدشو 

الان دو ساله هر بار سمس میدم برا تبریک جواب نمیده و باز سال بعد خودش تولدمو تبریک میگه

شیطونه میگه دوس دخترش سمس من و میبینه پاک میکنه ها؟؟؟؟؟؟


وگرنه خب چرا؟؟؟؟؟

.... خلاصه که فاضلاب تولدت مبارک

23

 دخترهای قبل نسل ما که اُمُّل بودن. به خاطر امل بودن یا محکومند به ترشیدگی یا اینکه طرف طلاقشون میده 
دخترهای نسل ما هم که ادا تنگا درمیارن. هنوز سرنوشتشون معلوم نیست
.... دخترهای نسل جدید هم که زبان از توصیفشان قاصر است و معلوم نیس به کجا میروند چنین شتابان


حالا سوال ! با این اعتقاداتتون زن ها و دوس دخترهاتون که اینقد قربونشون میرید تو کدوم دسته جای میگیرن؟؟؟

21

تابستون 86 بود و کنکور داشت
خیلی شیک پرسیدم ریاضی یا تجربی؟
طرف جواب داد هیچ کدوم ! فنی حرفه ای برق صنعتی
.
.
.
تو عمرم تا این حد از کوته فکری و دنیای کوچیکم از خجالت ذوب نشده بودم.


22

نشستم عین چی دارم کامنتای خودمو با ملت تو بلاگفا میخونم 
تو 14-15 سالگی چه لاسی میزدم با ملت

ایییی اییششش!!!!