وقتی بعد یه سال و خورده ای زنگ زد و بعد دو دقیقه بحث و برد که بریم بیرون.و حتمن حتمن امروز دوزاریم افتاد که یه بشر دیگه ای هم هست که سوپرایزه قضیه
که خب جدی بود
مثلن قرار بود این هفته بیاد ایران ارواح عمه اش
پازل ما چندین ساله که یه تیکه اش کمه ولی همینشم واسم لازم بود
بعد این همه مدت خانوم بودن و با شخصیت بودن اندکی لش بازی و
بی ادب بودن لازم بود
منتهی میزان راحت بودنم یا این دو بشر همیشه و همیشه بعداز اینکه به خونه و دنیای واقعی و دوباره خانوم و باشخصیت بودن من و ناراحت میکنه
و معذب
یه حس بی خود که نمیشه گفت
ولش کن اصن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر