۱۳۹۸ آذر ۹, شنبه

192

.
امروز برای اولین بار یکی روم غیرتی شد. یعنی اونجوری غیرتی هم نه.  ظاهرن یکی یه چی بهم  گفته من نشنیدم
اینم دهنشو صاف کرده
جدا از نایس بودن حرکت امیدوارم خاله زنک های همیشه در صحنه تو شرکت شایعه نکنن ما با همیم 
چون همون ادمی که تیکه انداخت اخیرا خیلی کنجکاوی میکرد ببینه کسیو دارم یا نه

۱۳۹۸ آذر ۷, پنجشنبه

190

نمیدونم تا کجا میتونم مقاومت کنم.
نمیدونم چند تا سکانس این جوری دیگه با هم خواهیم داشت.
من عاشقش نمیشم.

۱۳۹۸ آبان ۲۴, جمعه

187

کاش این خواب مسخره تکراری که بیشتر از 5 ساله تقریبا هر هفته میاد تو ذهنم ولم کنه.
این همه موضوع هست واسه خواب دیدن.
وابده دیگه 
اه

186

دلم اون سالی رو میخواد که داشتیم برای اولین بار سریال شهرزاد و میدیدیم.
اولین بار آهنگ بی یارترم من و کجایی و گوش میدادیم
هیجان سوزش با سریال.

185

شدید ترین نوع دراما تو خانواده ما اتفاق میفته . هر روز. از وقتی چشممو باز کردم. همیشه یه مشکل لاینحل.
همیشه یه مشکل لاینحلی که هیچ کسی نمیفهمه چرا لاینحله. چون لاینحل نیس.
مامان بابام لاینحلش میکنن.
اره. ما تو شرایط بحران (که تعدادش کم نیس)تا جایی که بشه و جان در بدن داشته باشیم. پشت همیم. حمایت میکنیم. به هم کمک میکنیم. 
خوشبختیم که تنها نیستیم. 
ولی اینو با اطمینان میگم.
هیچ وقت خوشحال نبودیم.
هیچ وقت همه با هم دلمون خوش نبود.
و میدونم 
هیچ وقت هم خوش نخواهیم بود.
یه جوری تو این فلاکت های پی در پی با هم گره خوردیم که نمیتونمم به کسی توضیح بدم. به خاطر همین احساس میکنم نمیتونم هیچ مردی رو بیارم توی خونه امون. نمیتونم بیارم تو خانوادم.
میبینم که خیلی جاها مجبوریم خواهرمو در جریان خیلی چیزا نذاریم. اونو دخالتش ندیم. چون در صورتی که دخالتش بدیم شوهرش هم میاد تو قضیه. که نه! نباید بیاد.
اگه منم مث اون بودم یا بشم میشه همین آش و همین کاسه.
از بحران ها کنار گذاشته میشم و حل بحران ها میفته همه و همه گردن بقیه.

اینو تو ناخودآگاهم میدونستم. میدونستم که این همه سال با این شدت در برابر عاشق شدن ها مقاومت کردم.
هر چند دردناک ولی دیگه میدونم.
من قراره تنها بمونم.
توی همین خانواده بمونم
و با همین مشکلاتی که روز به روز بیشتر میشه بجنگم. 
من نمیدونم داریم تقاص چیو میدیم. چرا هیچ کدممون خوشبخت نیستیم.
ولی فقط همدیگه رو داریم.
باز خوبه که همدیگه رو داریم.

۱۳۹۸ آبان ۲۲, چهارشنبه

184

همه اینا که گفتی. همشون

183

در طول روز ممکنه پیش بیاد لاس بزنم. از نوع لاس کارمندی. حالا با ملتی که شاید یه نم ازشون خوشم میومده قبلا یا میاد یه ذره.
ولی وقتی لحظه تموم میشه و میام خونه
حالم از خودم به هم میخوره.
دلم با هیچ کدومشون نیس.

۱۳۹۸ آبان ۱۸, شنبه

182

میگه تَرَک نخوردین؟
مرد مومن؟ تَرَک؟ به هزار و یک قسمت ریز تقسیم شدم
با چسب دو قلو پا برجام.
 ترک نخوردیم
دو بار

۱۳۹۸ آبان ۱۷, جمعه

181

بدون اینکه خودم بفهمم. 
بدون اینکه آگاهانه باشه
بخش زیادی از آنچه امروز هستم تحت تاثیر یه اتفاقیه که حتا الانم نمیخوام قبول کنم به این خاطره.
انگار از روی یه  چک لیست دارم میرم جلو.
دونه دونه تغییراتی که میکنم.
پشتش یه جمله بوده. یه تیکه. که به وقتش میدونستم درسته ولی پافشاری میکردم از روی لجبازی. 
مرگ بر من اصن

180

یه چت قدیمی رو با لئو پیدا کردم. 
وای وای پشم ریزان شدم از چیزایی که براش نوشتم.
ازینکه دقیقا یه جمله ای نوشتم راجع به ده سال بعد.
و الان ده سال بعده.
و حرفم حقیقت پیدا کرده. 
پشمام. حتا پشم های نداشته ام. یعنی

179

واقعیت ترسناکیه ولی 
به جز کارم هیچ دلیل دیگه ای برای زندگی ندارم.
به جز کارم هیچ زندگی دیگه ای ندارم.
قضیه اینه که مشکلی هم با این سبک زندگی ندارم.

۱۳۹۸ آبان ۱۶, پنجشنبه

178

به وقتش نتونسته بودم تو توییتر بنویسم. چون شک داشتم یه حسی بهم میگفت یواشکی توییتامو میخونه. 


من از دوران نوجوونی یه فانتزی داشتم. 
اینگونه!!!!

"فانتزی"(از پاییز سال 83 تا حتا همین الان!)

اینکه یه روزی یه جای ام تنها. 
از دنیا بیخبر.
گوشیم زنگ میخوره.
یه شماره ناشناس.
جواب میدم.
یه صدای شدیدا آشنا.
ضربان قلبم میره تا بینهایت.
و بهم میگه سرتو بیار بالا.
وسط جایی که فکرشو نمیکنی میبینیش و میاد پیشت. 

"واقعیت (مرداد 98)"

بعد کار.
 گشنم بود.
 قرار شد با دوستم بریم پاستا بخوریم.
وسط راه که رسیدم گفت کاری براش پیش اومده و نمیاد.
منم همون جا بی هوا رفتم تو یه کافه.
داشتم توییت میخوندم.
پاستا سفارش دادم.
بازم توییت خوندم.
پاستام اومد.
ده دقیقه بعد گوشیم زنگ زد.
شماره ناشناس
صدا آشنا. 
بی اندازه آشنا
گفت شناختی؟
گفتم شک دارم. 
اسمشو گفت.
پتکی کوبیده شد تو سرم. از کار دنیا. اولین مردی که بهم گفت دوسم داره. در 22 سالگی.
یه هو گفت چرا پول تلفن بدیم؟
منه گیج. 
گفتم چی؟
یه هو اومد بالاسرم .
سرمو آوردم بالا.
دیدمش.
ریدی مَرد.
ریدی.
به شنیدن اولین دوست دارم از مردی که هیچ وقت حسی بهش نداشتم.
به واقعی شدن قدیمی ترین فانتزیم
به تو اون ور خیابون من اینور خیابون. نگاه خیره .چتر به دست زیر بارون. اتوبوسی که رد میشه و دیگه تو اونجا واینستادی
ریدی مَرد.
ریدی به تمام اتفاقات رمانتیک زندگی من.
همه اونا رو تو به عنوان نقش اول مرد بازی کردی. با تقلب. به همشون ریدی.
هیچی باقی نذاشتی واسه اونی که میخوام.
نشست رو صندلی رو به روم.
گفت یه نیم ساعتیه داره نگام میکنه. 
فکر کرد کسی قراره بهم ملحق شه. 
دید کسی نیس  و اومده.
پرسید.
از آدما.
رسید به اونی که بی رحمانه تو تمام اتفاقای رمانتیکم جایگزینش شده.
تو چشاش نگاه کردم
گفتم دو هفته پیش رفت.
دوباره یادم افتاد.
بیشتر خواستم هر جای دنیا باشم الا سر یه میز با مردی که تمام خیال های من و دزدید.


خلاصه که ما مسخره تقدیر و قوانین جذب هستیم.







177

خودت یه بار بهم گفتی من رباتم.
عاشقم نشو
نشو.
خیلی جدی دارم بهت میگم.
من رباتم.
من هیچی حس نمیکنم.
اونجوری نگام نکن.



۱۳۹۸ آبان ۱۵, چهارشنبه

176

حالا گیرم منم که دو ماه سه ماه یه بار به زور پریود میشم اونم نصفش میفته تو روزای تعطیل.
خدایی تو این واحد دو تا دختردیگه هم هست
یعنی یک بار من تو سطل آشغال دسشویی نباید آثاری از نوار بهداشتی لوله شده تو پلاستیک دورش که میخوایم معلوم نشه 4 دور میپیچیم دور دستمال دستشویی ببینم؟
اینا پریود نمیشن؟
یکیشون متاهله حالا بگیم تامپونم بخواد استفاده کنه باید هر 4 ساعت عوضش کنه.
نه جدیا. 
اصن برام سوال شده

۱۳۹۸ آبان ۱۲, یکشنبه

175

یه چیزیو که همیشه حس میکردم درسته رو توییت کرده بود.
اره.
اون روزای لعنتی قبل پریود که همه احساسات مدفون شده ام میزنه بیرون، اونا فیک نیس مصنوعی نیس. بی دلیل نیس
جنگ بی امان هورموناته با یخچال درونت
که شکست میخوری
که دیگه نمیتونی در برابر اونچه واقعن حس میکنی مقاومت کنی
هر حسی که تو روزای دیگه سیکل بلاکش کردی میاد
دقیقن اون حسی که داری میکشی خودتو بکشیش میاد.
تو میای
یادت میاد
دلتنگیت میاد
اون حس گه خوردم لعنتی میاد
نمیخوام بیاد.
اصن واسه همین دارم قرص میخورم.
که مرتب شه لامصب.
که یه هو دو ماه تو این برزخ نمونم
که نابود نشم
بشی سهم حداکثر ماهی یکی دو روز
کاش یکی باشه. یکی بیاد. تورو بشوره ببره. شده باز موقتی. ولی بشوره ببره.

عاجزانه خواهشمندم از این وضعیت خلاصی پیدا کنم. قرص های نازنین. شد 29 روز. وا بدید. متلاشی کن اون دیواره رحم لامصب منو.